علل وقوع جنگ ایران و عراق؛ دیدگاهها و نظریهها
اشاره
تاکنون نظریهپردازان، تحلیلگران و رسانهها علل آغاز جنگ را به طور گستردهای بررسی کردهاند. به منظور آشنایی با آنچه در این زمینه بیان شده است ابتدا دیدگاه نظریهپردازان خارجی و داخلی و سپس تحلیلهای رسانههای خارجی یا شخصیتها بررسی و پس از آن دیدگاههای ایران و عراق کنکاش خواهد شد.
در این بررسی، با توجه به منابع موجود، دیدگاه 21 نفر از محققان و شخصیتها که در کتب، مقالات یا سخنرانیها مطرح شده است جمعآوری و در متن کتاب یا در پاورقی عرضه میشود. [130] .
[ صفحه 63]
دیدگاه نظریهپردازان
شهرام چوبین
شهرام چوبین، مدیر بخش پژوهش مرکز سیاستهای امنیتی در ژنو است. تألیفات وی شامل سیاست خارجی ایران، ایران و عراق در زمان جنگ، اهداف سیاست امنیت ملی ایران، نقش قدرتهای خارجی در امنیت خلیج فارس و موارد دیگر است.
از نظر چوبین، شروع جنگ غیرمنتظره نبود. وی علت این موضوع را این گونه توضیح داده است که در طول تاریخ میتوان رابطهی نزدیک میان انقلاب و جنگ را مشاهده کرد. [131] وی آثار حاصل از انقلاب را چنین ذکر میکند که تغییر وسیع در یک کشور و جایگزینی آن با رژیم انقلاب و ادعاهای آن بر همسایگانش، اجبارا به ثبات منطقه ضرر میزند، و انقلاب ایران از دو نظر این توازن را به خطر افکند اول اینکه از لحاظ نظامی، ارتش شاه را با ارتشی به ظاهر انقلابی تعویض کرد و ثانیا از لحاظ سیاسی، سیاست محافظهکاری به قدرتی انقلابی تبدیل شد که ادعای صدور شیوهی اسلامی و به خطر افکندن سیاست داخلی کشورهای همسایه را داشت. [132] .
نویسنده در عین حال معتقد است که آنچه احتمال جنگ را افزایش داد و آن را قریبالوقوع نمود فقط تحریکات ایران نبود بلکه عدم توجه به توازن نظامی [133] بین دو کشور بود. توازن نظامی پیشین به نفع ایران نیز بود زیرا به عقد قرارداد 1975 الجزایر انجامید. [134] نویسنده در این بخش از توضیحات خود، با تأکید بر نقش انقلاب در تغییر در ابعاد نظامی و سیاسی، دچار
[ صفحه 64]
تناقض شده است؛ بدین معنا که اگر انقلاب توازن را تغییر داد پس چگونه امکان حفظ موازنهی نظامی، که قراداد 1975 براساس آن منعقد شده بود، وجود داشت؟ چوبین در توضیح نظریهی خود برای تبیین تغییر منطق حاکم بر رفتار عراق و در نتیجه تغییر مناسبات ایران و عراق بر اثر وقوع انقلاب، به اظهار نظرهای سیاسی تند و تحریکآمیز ایران، بدون توجه به حفظ توازن نظامی [135] و ترس و جاهطلبی عراق، به معنای ترس از اهداف انقلاب ایران و جاهطلبی به دلیل برتری نظامی و اقتصادی اشاره و سپس نتیجهگیری میکند که این عوامل، موجبات جنگ را فراهم آورد [136] و حتی وقوع آن را اجتناب ناپذیر ساخت. [137] وی ترسیم اوضاع از نظر عراق و بهرهبرداری از فرصت جدید را چنین توضیح میدهد که از دیدگاه عراق، زمان برای حمله هیچ وقت به خوبی سال 1359 نبود چرا که در آن زمان هنوز انقلاب ریشههای خود را مستحکم نکرده بود و نیروهای مسلح ایران وضعیت نابسامانی داشتند و روابط خوبی میان ایران و دو ابرقدرت و اکثر کشورهای منطقه وجود نداشت. همچنین دربارهی برداشتهای غلط عراق نوشته است که ارزیابیهای خوشبینانهی عراق از قابلیتهای خود و کوچک شمردن ماهیت دشمن و منابع قدرت ایران، از جمله برداشتهای غلط عراق بود. [138] چوبین در توضیحات بعدی خود در چارچوب نظریهی به همپیوستگی جنگ و انقلاب به مسائلی اشاره میکند که تا اندازهای منظور وی از بیتوجهی عراق به منابع قدرت ایران را تفهیم میکند: پس از شروع جنگ، ایران قابلیتهای خود را برای بسیج افراد انقلابی به کار گرفت و مشکلات داخلی خود را حل کرد. قدرت حاکمهی ایران تثبیت شد و توجه خود را به صدور انقلاب به کشورهای مجاور
[ صفحه 65]
معطوف داشت. جنگ به امتحانی برای انقلاب و ظرفیت آن برای ایثار و فداکاری و ابتکار و اتکا به خود تبدیل شد و به تدریج معنای ایثار و شهادت که رهبری انقلاب به دنبال ترویج آن بود در جنگ خلاصه گشت. جنگ و انقلاب به هم پیوسته شدند و پشتیبانی برای هر دو چنان درهم آمیخته بود که تمیز آنها از یکدیگر میسر نبود. [139] .
بنابراین توضیحات، درواقع با انقلاب اسلامی قدرت جدیدی در ایران و در سطح منطقه ظهور کرد و موازنهی پیشین و هژمونی قدرتهای حاکم را به چالش گرفت. روند حاصل از این وضعیت در نهایت منجر به جنگ ایران و عراق شد. چوبین در اینجا به تناقض دچار میشود؛ زیرا ایران را به بیتوجهی به تغییر موازنه قوا و عراق را قربانی خوشبینی نسبت به توان خود و نادیده گرفتن منابع قدرت ایران متهم میکند. روشن است که عراق متکی بر قدرت خود عناصر قدرت جدید را مشاهده نمیکند و سرانجام قربانی این توهم میشود. آنچه برای عراق پیش آمد با این توضیح منطبق است؛ ولی بیتوجهی ایران به موازنهی نظامی، به چه معنا است؟ حال آنکه چوبین به منابع قدرت ایران اشاره و همین مسئله را منشأ ناکامی عراق ذکر میکند. با فرض خوش بینانه برای رفع این ابهام و تناقض، شاید بتوان گفت منظور چوبین از بیتوجهی ایران به موازنه قوا، بیشتر معطوف به تنش در روابط ایران با امریکاست که با وقوع انقلاب دستخوش تغییر میشود و ایران و امریکا از متحد استراتژیک به دشمن استراتژیک تبدیل میشوند. اگر چوبین چنین مفهومی را در ذهن داشته این ایراد بر او وارد است که وی درک روشنی از تأثیر انقلاب و تغییر در ساختارهای ذهنی، فکری، روحی و رفتارهای حاکم بر کشور نداشته و الزامات ارائهی نظریه و تبیین علل آغاز جنگ به این ارزیابیها منجر شده است.
[ صفحه 66]
روحالله کارگر رمضانی
روحالله کارگر رمضانی، استاد بازنشستهی دانشگاه ویرجینیا در امریکاست و تألیفات وی شامل: ایران انقلابی، چالشها و پاسخ در خاورمیانه، ایران و امریکا: الگوهایی از نفوذ و غیره است. اخیرا کتاب سیاست خارجی از این نویسنده، در ایران ترجمه شده است.
پروفسور رمضانی در توضیح نظریهی خود، جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران را واکنش به تهدیدی ذکر کرده است که کشورهای عربی و به ویژه عراق از اصولگرایی و بنیادگرایی اسلامی به رهبری امام خمینی (در انقلاب ایران) احساس میکردند. [140] وی دربارهی انگیزههای عراق نوشته است که صدام حسین، با توجه به ویژگیهای فردی و شخصی خود و معضل ژئوپلتیکی عراق، میخواست تا خلأ قدرت ناشی از سقوط رژیم شاه و شکلگیری روند جدید در خاورمیانه و خلیج فارس را بازسازی کند. [141] چنان که، با افزایش قیمت نفت، عراق منابع مالی مورد نظر خود را برای تجاوز به ایران به دست آورد و در صورت پیروزی بر ایران میتوانست نقش مؤثری در جهت کنترل بر منابع نفتی منطقه ایفا کند و به ذخایری همانند عربستان دست یابد. [142] .
برابر این توضیح تحول حاصل از انقلاب اسلامی، عراق را با تهدیدات و فرصتهای جدیدی مواجه ساخت که، با توجه به شرایط منطقه و اوضاع بینالمللی، تمهیدات لازم برای جنگ علیه ایران را برای بهرهبرداری از فرصتها فراهم ساخت. رمضانی دربارهی شکلگیری تحلیل و اقدامات عراق نوشته است که تحلیل عراق از اقدامات نظامی علیه جمهوری اسلامی بر این اساس بود که بر اثر پیروی انقلاب اسلامی، نیروهایی در ایران و کشورهای خاورمیانه آزاد شدهاند که برای رویارویی با هنجارهای محافظهکارانه و ارتجاعی منطقه از اعتماد به نفس لازم برخوردارند؛ طبیعی است که ادامهی این روند به کاهش اعتبار رادیکالیسم عراق و نابودی هویت ناسیونالیسم
[ صفحه 67]
عربی منجر میشد و اگر عراق جهتگیری ضد امپریالیستی و رادیکال اواسط دههی 1970 را نیز پیگیری میکرد انقلاب اسلامی تقویت بیشتری مییافت و در نتیجه، عراق به حاشیهی سیستم تابع خاورمیانه سقوط میکرد. [143] .
نظریهی پروفسور رمضانی برخلاف نظریهی شهرام چوبین بیشتر ناظر بر اهداف و تمایلات توسعهطلبانهی عراق و پیامد رویارویی با فرصتهای جدیدی بود که بر اثر تحولات حاصل از انقلاب اسلامی ایجاد شدند. اگر این برداشت صحیح باشد انقلاب اسلامی، پدیدهای جدید و کاملا متفاوت بود که به طور طبیعی عراق، کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی را نگران میکرد؛ و موجب شد عراق با جاهطلبیهای برآمده از ماهیت نظام بعثی، مشکلات ژئوپلتیکی، شخصیت صدام و پیامدهای انقلاب در ایجاد خلأ قدرت، اهداف جدیدی را طراحی کند که منشأ وقوع جنگ شد، موضوع مهم در این نظریه، که تا اندازهای مفهوم احساس تهدید عراق از انقلاب اسلامی را روشن میکند، این است که درواقع عراق از پیامدهای حاصل از انقلاب اسلامی، به معنای تضعیف و به حاشیه راندن رادیکالیسم عراق و هویت ناسیونالیسم عربی (و نه موجودیت رژیم حاکم بر عراق) ناخشنود بود و لذا برای مقابله با آن به رویارویی با ایران و انقلاب اسلامی مبادرت ورزید.
جیمز بیل
جیمز آلن بیل، استاد علوم سیاسی و رئیس بازنشستهی افتخاری کالج ویلیام مری دانشگاه ویرجینیا در امریکاست. نام برده متخصص امور ایران است و کتاب عقاب و شیر در زمینهی رابطهی ایران و امریکا از این نویسنده در ایران ترجمه شده است.
نظریهی جیمز بیل، ناظر بر رقابت منطقهای ایران و عراق و اهداف عراق در این زمینه است وی تصریح میکند: «دلیل واقعی جنگ درگیری سیاسی برای دست یافتن به برتری و سلطه یافتن بر خلیج فارس بود. در این روند عراق
[ صفحه 68]
امیدوار بود انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و نابود سازد که این (انقلاب اسلامی) برای کشورهای منطقه نظیر عربستان سعودی و شیخنشینهای خلیج فارس هدف چندان خوشایندی نبود.» [144] جیمز بیل، در کتاب خود، رقابت سیاسی برای سلطه بر خلیج فارس را تصریح کرده است و در مقالهی خود در کنفرانس بینالمللی تجاوز و دفاع در تهران، با اندکی تغییر در این مفهوم و از منظر اهداف عراق گفته است که رژیم صدام خواستار استیلای سیاسی بر منطقه بود. هدف دوم این تجاوز - که در ارتباط با هدف اول است و دولتهای محافظهکار در منطقه شدیدا خواستار آن بودند - نابودی انقلاب ایران بود که تهدیدی مختلکننده، علیه وضعیت موجود سیاسی در این کشورها تلقی میشد. [145] به نظر میرسد چارچوب نظری جیمز بیل متأثر از نظریهی موازنهی قواست که در چارچوب استراتژی منطقهای امریکا، متأثر از تجربهی جنگ ویتنام در منطقهی خلیج فارس و متکی بر برتری ایران و مهار عراق طرحی شده بود و انقلاب اسلامی درواقع موازنهی موجود را برهم زد و به نگرانی کشورهای منطقه و تلاش عراق برای بهرهبرداری از این فرصت منجر شد.
نیکسون
نیکسون رئیسجمهوری پیشین امریکاست که پس از رسوایی واتر گیت از کار برکنار شد و طی این مدت به انتشار کتاب مبادرت ورزید. کتاب جنگ حقیقی، صلح حقیقی و کتاب فراسوی صلح و برخی آثار دیگر از نیکسون در ایران ترجمه شده است.
اظهار نظر نیکسون، دربارهی عراق و تجزیه و تحلیل آن در مقالهی محمدعلی امامی در مجموع عناصر اصلی نظریهی تبیین علل وقوع جنگ ایران و عراق را فراهم آورده است. نیکسون در صفحهی 141 از کتاب جنگ حقیقی، صلح حقیقی [146] در زمینهی ضرورت بهبود روابط امریکا با عراق نوشته است: «برای ایالات متحدهی
[ صفحه 69]
امریکا دلایل کافی و منطقی زیادی برای بهبود روابط با کشور عراق موجود است. از طرفی شوروی به نوبهی خود برای دستیابی و نفوذ از هیچ کوششی خودداری نکرده است؛ ولی عراقیها با قطع نفوذ حزب کمونیست چهرهی مخالف خود را به روسها نشان دادهاند.» [147] امامی در ادامه آورده است که: به این ترتیب بسیاری از امریکاییان حملهی سال 1980 صدام حسین به ایران را براساس معیارهای توازن قوا ارزیابی کردند. شیخنشینهای خلیج فارس و عربستان سعودی حریف ایران نبودند و تنها عراق میتوانست به نبرد بپردازد و با ایران بر سر رهبری خلیج فارس رقابت کند. احتمال نمیرفت که عراق بتواند ایران را فتح کند؛ اما میتوانست حکومت تهران را تضعیف نماید و موجب گرفتاری آن شود. تصمیم امریکا در اعمال فشار بر ایران، موجب اهمیت عراق شد.» [148] .
در این مقاله، نتیجهگیری امامی از سخنان نیکسون به اجمال بیان شده؛ ولی ذکری از منطق حاکم بر آن آورده نشده است. در عین حال، به نظر میرسد توضیحات نیکسون در ضرورت برقراری رابطهی امریکا با عراق همچنان متأثر از فضای دوران جنگ سرد و نظام دو قطبی و ظهور پدیدهی انقلاب اسلامی در منطقه خلیج فارس است. نیکسون، با این ملاحظات، به تغییر رفتار عراق در برابر شوروی (پیشین)، رهبر اردوگاه کمونیزم، توجه کرده است. گرچه نیکسون در اینجا موضوع را به اجمال بیان کرده است؛ میتوان چنین استنباط کرد که او با توجه به عناصر اصلی برقراری موازنهی قوا در خلیج فارس در دوران جنگ سرد و براساس نظریهی دو ستونهی کیسینجر، رفتار جدید عراق در برابر شوروی (پیشین) را به منزلهی خروج عراق از چارچوب سیاستها و استراتژی منطقهای شوروی (پیشین) ارزیابی میکند. معنای نهفته در این ارزیابی این است که تغییر رفتار عراق، به همان اندازهی انقلاب اسلامی، موازنهی قوا در منطقه را برهم زد و باید برای مهار و کنترل این
[ صفحه 70]
وضعیت به تناسب شرایط جدید به همان میزان که به انقلاب اسلامی ایران و احتمالا گسترش بنیادگرایی در منطقه و نگرانی حاصل از تغییر موازنه توجه میشود، به تغییر رفتار عراق و بهرهبرداری از آن برای کنترل انقلاب اسلامی توجه شود. شاید این نتیجهگیری مبالغهآمیز نباشد که استراتژی جدید منطقهای امریکا در سالهای دههی 1980، با الهام از مبانی تفکر نیکسون طراحی شد؛ بدین معنا که استراتژی جدید امریکا برخلاف سالهای دههی 1970 که برای مهار عراق رادیکال با اتکا بر ایران طراحی شده بود در سالهای دههی 1980، با هدف مهار ایران انقلابی با اتکا بر عراق طراحی و اجرا شد. نقطهی آغاز این استراتژی، با چرخش عراق از شوروی به سمت غرب و سپس حمله به ایران، همسو با منافع غرب بود که با خاتمهی جنگ ایران و عراق و تمهیدات بعدی عراق برای برتری منطقهای و سپس تجاوز و اشغال کویت در سال 1369 پایان یافت؛ به عبارت دیگر، به همان میزان که جنگ علیه ایران، نقش عراق را در استراتژی جدید منطقهای امریکا تعریف و تثبیت کرد، تجاوز به کویت و اشغال آن با تعرض عراق به منافع امریکا و غرب به معنای پایان این استراتژی ارزیابی شد و لذا انهدام توان نظامی عراق به هدف اصلی امریکا و غرب تبدیل شد.
آنتونی کردزمن
آنتونی کردزمن مدیر مؤسسهی بررسیهای استراتژیک در امریکا است. بررسیهای نظامی به ویژه در خاورمیانه در حوزهی تخصص اوست. وی مقالات و کتابهای متعددی را در زمینهی تحولات نظامی و جنگ ایران و عراق منتشر کرده که عمدهی آنها ترجمه شده است.
چارچوب نظری [149] کردزمن برای بررسی جنگ ایران و عراق بر این فرض استوار است که در هر جنگی عوامل پیچیدهی تاریخی، فرهنگی و استراتژیک
[ صفحه 71]
نقش دارند. [150] وی تأکید کرده است که شناخت عواملی که به وقوع جنگ منجر میشوند، همچون نتیجهی جنگ، به عنوان مجموعهی تصمیمات نظامی و تکنولوژیک نبردی واقعی اهمیت دارد. [151] کردزمن پرسشهای مربوط به شناخت موقعیت زمینهساز جنگ ایران و عراق را چنین عنوان کرده است: «چگونه ضرورتهای جنگ ارزیابی میشوند؟ مشکلات شناخت نحوهی تصمیمگیری رهبران خارجی چیست؟ چگونه میتوان قابلیتهای نیروهای نظامی کشورهای جهان سوم را، به ویژه در شرایط وقوع تغییرات انقلابی ارزیابی کرد؟ [152] .
کردزمن، در بررسی جنگ ایران و عراق بر این باور است که این جنگ برخلاف بسیاری از جنگهای مدرن، برایند عوامل تاریخی و نظامی متعدد بود. برخی از این عوامل، در اختلافات تاریخی طولانی بین 2 فرهنگ و 2 ملت عرب و عجم و برخی دیگر در جهانبینی و شخصیت رهبران هریک از 2 کشور ریشه داشتهاند. مجموعهی گرایشهای اقتصادی، انسانی و نظامی نیز که در مقطع زمانی پیش از آغاز جنگ بروز کرد، در زمینهسازی جنگ ایران و عراق تأثیر بسیار داشت. [153] نویسنده در تبیین نظریهی خود به 2 قسمت از مسائل جغرافیایی، که میتواند به سادگی به معضل میان دو کشور منجر شود، اشاره کرده است که یکی از اختلافات بر سر کنترل شط العرب (اروندرود) و دیگری اختلاف در زمینهی کنترل نقاط پدافندی مهم در طول مرز زمینی، به ویژه در مناطق وصولی به بغداد بوده است. وی سپس تأکید کرده است که این 2 مسئله برای عراق اهمیت استراتژیک داشته است؛ زیرا بغداد، پایتخت عراق، در فاصلهی 100 کیلومتری مرز ایران قرار دارد و عراق برای دسترسی به خلیج فارس فاقد عمق جغرافیایی است. [154] .
کردزمن، علاوه بر اختلاف مرزی میان 2 کشور به تصورات ایران و عراق نسبت به یکدیگر و وضعیت جدید و اهدافی که دنبال میکردند اشاره نموده
[ صفحه 72]
و نوشته است که عراقیها بر این باور بودند که انقلاب، ایران را شدیدا تضعیف کرده است؛ لذا این مسئله را فرصتی برای سلطه بر خلیج فارس و خاتمهی حوادث آن زمان ایران، که تنها با زبان زور میفهمد، میپنداشتند. [155] رهبری ایران، نوعی خیزش مردمی [156] را در عراق انتظار داشت و هر کار امکانپذیری را برای ترغیب آن انجام میداد از جمله سرنگونی مخفیانهی رژیم عراق که ممکن بود اقدامی جنگی تلقی شود. با وجود این، ایران آمادگی لازم را برای آغاز جنگی گسترده و طولانی نداشت. [157] وی با تفسیر و تحلیل تلاشهای ایران برای بازسازی ارتش، از ارتشی وابسته به ارتش مستقل و متعهد به ارزشهای انقلابی و دینی نوشته است که رهبرانی جدید در تهران درگیر تلاشی پیگیر برای کنترل ارتش شاه بودند که نهایتا به اتخاذ تصمیم مبنی بر تقلیل توان نیروهای زمینی، دریایی و هوایی انجامید! [158] .
عناصر اصلی نظریهی کردزمن در تبیین علل وقوع جنگ ایران و عراق، از یک سو ناظر بر اختلافات مرزی است که برای عراق اهمیت استراتژیک داشت و با قرارداد 1975 الجزایر حل و فصل شد و از سوی دیگر، با توضیح تغییر وضعیت داخلی ایران با وقوع انقلاب اسلامی، ناظر بر اهداف ایران و عراق در برابر یکدیگر و در سطح منطقه است. به ترتیبی که، عراق تأثیر انقلاب بر تضعیف ایران را فرصتی برای تسلط بر منطقه ارزیابی کرده و ایران به انقلاب در عراق نظر داشته است. بر پایهی همین توضیح، کردزمن نتیجهگیری کرده است که جنگ ایران و عراق اصولا حاصل تعارض بین اهداف و آرزوهای
[ صفحه 73]
صدام حسین و رهبران حزب بعث عراق و آیتالله خمینی و رهبران مذهبی جدید ایران بود. [159] وی در توضیح بیشتر این نتیجهگیری در جای دیگری از کتاب خود نوشته است که او (امام خمینی) و طرفدارانش انقلاب اسلامی را ابزاری برای سرنگونی صدام حسین و حزب بعث عراق میدیدند و صدام حسین نیز به سهم خود درصدد بود تا فرصتی فراهم آورد که عراق را به مقام رهبری جنبش پایداری ضد اسرائیل برساند و بعد از کنفرانسهای 1978 و 1979 به رهبری اصلی جهان عرب تبدیل شود. [160] .
چنان که روشن است کردزمن، وقوع جنگ را حاصل رقابت سیاسی ایران و عراق برای تبدیل به قدرتی منطقهای ارزیابی کرده و درواقع نقش زمینههای تاریخی و اختلافات مرزی را از علل به بهانه و دستاویز تعدیل کرده است. مسئلهی بارز نظریهی کردزمن، ناظر بر مبانی تفکر و نگرش استراتژیک او نسبت به منطقهی خلیج فارس و تحولات حاصل از انقلاب اسلامی است. درواقع کردزمن با این نظریه، ضرورت برقراری توازن قوا و استقرار سیستم امنیتی را با هدف مهار 2 قدرت اصلی منطقه، یعنی ایران و عراق، یادآوری کرده و پیامدهای حاصل از درهم شکستن نظام امنیتی پیشین را، بر اثر وقوع انقلاب تفسیر کرده است. به عبارت، دیگر نظریهی کردزمن حاوی این مفهوم است که وقوع بیثباتی و جنگ در منطقه، حاصل اهداف و رفتار ایران و عراق است و بدون مهار آنها، همواره منطقهی خلیج فارس متشنج خواهد بود.
این نظریه، در عین حال در پارهای از موارد مبهم و متناقض است. فی المثل، در حالی که کردزمن، با تکیه بر مسائل تاریخی، اهداف ایران و عراق را متعارض با هم ارزیابی کرده وقوع جنگ را اجتنابپذیر دانسته و نوشته است که با وجود درگیریهای مرزی ایران و عراق، باز هم وقوع جنگ تمام عیار بین 2 کشور اجتنابپذیر بود. [161] وی در استدلال اثبات
[ صفحه 74]
اجتنابپذیری جنگ، درگیریهای مرزی ایران و عراق پس از انقلاب را با دورهی قبل از انقلاب مقایسه کرده و بر این باور است که حوادث بعدی از درگیریهای مرحلهی قبل شدیدتر نبود! نویسنده غیر از این دلیل، استدلال دیگری را ذکر نکرده است و لذا نمیتوان به روشنی درک کرد که چرا به این نتیجهگیری رسیده است؟
کردزمن، همچنین در زمینهی نقش ایران یا عراق در وقوع جنگ نوشته است که تشخیص اینکه کدام یک از 2 کشور ایران و عراق بیشترین تقصیر را در شروع جنگ داشتهاند، غیرممکن است. [162] برداشت دیگری که از این اظهارنظر میتوان کرد این است که ایران و عراق هر 2 در وقوع جنگ مقصر هستند! البته مشخص نیست معنای تقصیر و تعیین میزان آن در اینجا به چه معنا است. همچنین، جنگ و کشور متجاوز به لحاظ حقوقی تعریفی دارد که براساس آن سازمان ملل سرانجام، عراق را متجاوز اعلام کرد. بنابراین مشخص نیست که آیا ناتوانی نویسنده در اینجا، به دلیل اجتنابی زیرکانه از قضاوت یا پیامد استفاده از منابع تحقیقاتی عراقیها بوده یا نحوهی نگرش، چارچوب نظری و روش تحقیقاتی نویسنده مانع از دستیابی به نتیجهای روشن و بیانی صادقانه بوده است؟
گراهام فولر
گراهام فولر، نویسنده و تحلیلگر، عضو پیشین سازمان سیا، متخصص در امور جهان اسلام، که به مدت 20 سال در کشورهای عربستان، لبنان، ترکیه، افغانستان و یمن فعالیت داشته و هماکنون عضو مؤسسهی تحقیقات رند RAND وابسته به وزارت دفاع امریکاست. کتاب قبلهی عالم، ژئوپلتیک ایران از او ترجمه و منتشر شده است.
عناصر اصلی نظریهی فولر شباهت نسبتا زیادی به نظریهی کردزمن دارد. وی نیز، منازعات مرزی را یکی از زمینههای ژئوپلتیکی مناسبات 2 کشور، که
[ صفحه 75]
ریشههای آن به دوران فرمانروایان امپراتوری عثمانی بازمیگردد، معرفی میکند و به این نتیجه رسیده است که این منازعات مرزی بیش از آنکه ساختگی باشد اساسا بازتاب تنشهای ژئوپلتیکی گستردهتر میان 2 کانون قدرت هستند. [163] وی نیز با نظر به اهمیت استراتژیک اروندرود برای عراق و آسیبپذیری ژئواستراتژیک عراق به دلیل محدودیت دسترسی به سواحل آبی نوشته است که این مسیر استراتژیک و حیاتی در معرض آسیبپذیری دائم و گروگان روابط حسنه با ایران است. [164] بر این اساس، فولر برای توضیح علل وقوع جنگ و اهمیت نقش رودخانهی اروندرود و اساسا مشکلات ژئوپلتیکی عراق نوشته است که جنگ ایران و عراق، فرض ژئوپلتیک وابستگی عراق به این آبراه را کاملا اثبات کرد. [165] .
فولر، براساس ریشههای اختلاف مرزی ایران و عراق و اهمیت استراتژیک آن به تأثیر وقوع انقلاب خلقی اصیل که به عمر نظام شاهنشاهی 2500 سالهی ایران خاتمه داد و تأسیس جمهوری اسلامی در منطقه به رهبری روحانیون اشاره و در زمینهی پیامد آن نتیجهگیری کرده است که هر 2 رویداد فوق در ایران نیروهایی را آزاد کرد که به طور کلی بر منطقه و قبل از همه بر عراق تأثیری عمده برجای گذاشت. [166] تأکید فولر بر آزادی نیروها در ایران ناظر بر این مفهوم است که بخشی از علل وقوع جنگ، متأثر از انقلاب اسلامی و روند تحولات داخلی ایران است. به همین دلیل نوشته است که رویارویی مجدد با عراق، بلافاصله پس از سقوط شاه اتفاق نیفتاد. درواقع نخستین دولت ملیگرای ایران پس از انقلاب، به نخستوزیری مهندس بازرگان کار خود را با صدور بیانیهای مثبت دربارهی مناسبات دوجانبهی جدید آغاز کرد. و هنگامی که روحانیون رادیکال، قدرت را عملا به دست گرفتند، تصادم واقعی نیز آشکار شد. [167] گراهام فولر، در توضیح ساز و کارهای علل وقوع جنگ بر پایهی معضل ژئوپلتیک عراق و تحولات داخل ایران، به ماهیت درگیریها در
[ صفحه 76]
چارچوب رقابتهای ایدئولوژیک اشاره کرده و نوشته است که مبارزهی نیرومند ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با بعثیهای عراق، از عوامل عمدهای بود که به آغاز جنگ انجامید. [168] و هر 2 کشور برای پرچمداری رهبری منطقهای رادیکال، به رقابت با یکدیگر برخاستند. [169] .
چنان که روشن است گراهام فولر، برخلاف توضیحات پیشین، در اینجا علل آغاز جنگ را در چارچوب نظری دیگری تبیین کرده که شامل رقابت سیاسی - ایدئولوژیک برای تسلط بر منطقه است. [170] وی در ادامه به این مسئله اشاره کرده است که دولتهای ملی با مقاصد ایدئولوژیک نمیتوانند متحد یکدیگر باقی بمانند و سرانجام به جنگ مبادرت خواهند کرد و نوشته است که حکومتهای رادیکال در خاورمیانه، عموما بیش از آنکه هدف واحدی را دنبال کنند به رقابت با یکدیگر پرداختهاند؛ لذا در زمان فقدان دشمن مشترک، ایران و عراق که به پشتیبانی انقلاب داخلی متکی بودند به رقابت شدید با یکدیگر پرداختند که ناگزیر به تقابل منجر شد. [171] .
گراهام فولر، با تحلیل روند ماهیت منازعات ایران و عراق و تغییر آن از مسائل مرزی و ژئوپلتیک به رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیک، وقوع جنگ را اجتناب ناپذیر ارزیابی کرده است. وی در جای دیگری توضیحاتی را ارائه کرده است که چارچوب نظری مهمی در پیشبینی احتمال وقوع جنگ مجدد میان ایران و عراق است. وی در این زمینه نوشته است:
[ صفحه 77]
«رابطهی میان ایران و عراق بسته به نوعی رژیمی که در هریک از 2 کشور قدرت را داشته باشد بسیار فرق میکند. هنگامی که 2 کشور خواهان اجتناب از درگیری هستند و بر دستور کار داخلی خود تأکید دارند، عرصههای ریشهدار اصطکاک ناچیز قلمداد میگردد و حتی حل میشود؛ اما چنان که یکی از دو کشور به ناگهان در تشدید رقابت یا مبارزهجویی با دیگری نفعی ببیند همین قضایا میتواند به درگیریهای عمده تبدیل شود و حتی باعث بروز جنگ گردد.» [172] .
فولر، در توضیح این نظریه، به بررسی دورههای مختلف پرداخته و چنین نتیجهگیری کرده است که مناسبات 2 کشور نسبتا با نظام پادشاهی هماهنگ بود؛ اما با وقوع انقلاب در عراق صحنهی سیاستهای منطقهای به کلی دگرگون شد و این موازنه تغییر کرد [173] و با انقلاب ایران و ظهور نیروی جدید برآمده از تشیع، ملیگرایی ایرانی و جنبش تودهای حقیقی مرحلهی جدیدی آغاز شد وی در پایان یادآوری کرده است که ایدئولوژیهای خلقگرا و جنبشهای تودهای، بنا به ماهیت وجودی خود، بانیان همیشگی اوجگیری کشمکش در این منطقهاند. [174] .
به نظر میرسد در تحلیل فولر از تحولات درونی ایران پس از انقلاب و نقش آن در تحول مناسبات ایران و عراق و تغییر ثقل اختلافات مرزی به رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیک در سطح منطقه، نوعی کاستی و اشتباه وجود دارد؛ بدین معنا که فولر به جای تبیین رخدادها و حوادث، با تلاش برای اثبات نظریهی خود، بخش مهمی از حوادث و رخدادها را نادیده گرفته و همین امر چارچوبهای نظری وی را نیز متزلزل ساخته است. فولر بر این باور است که مناسبات ایران و عراق بلافاصله پس از پیروزی انقلاب منجر به رویارویی 2 کشور نشد و برای اثبات این نظریه، به صدور بیانیهای مثبت میان 2 کشور در آغاز کار دولت مهندس بازرگان اشاره کرده و نوشته است
[ صفحه 78]
که روی کار آمدن روحانیون رادیکال به تصادم منجر شد. لازم به توضیح است که منظور گراهام فولر در زمینهی روی کار آمدن روحانیون رادیکال، به تحولات سیاسی در داخل کشور و استعفای دولت موقت اشاره دارد که متعاقب تصرف سفارت امریکا در آبان سال 1358 روی داد و به مدت چند ماه شورای انقلاب ادارهی کشور را برعهده گرفت. با این توضیح، آیا در فاصلهی 10 ماه پس از پیروزی انقلاب تا استعفای دولت موقت هیچ گونه حادثهای به معنای تصادم میان ایران و عراق رخ نداد؟ حوادث خوزستان و تلاش عراق برای تقویت عناصر تجزیهطلب با حمایت مالی، تبلیغاتی، تسلیحاتی و آموزشی - که تمامی مرزها و بخشی از شهرهای این استان، به ویژه خرمشهر، را به محل منازعه و درگیری خیابانی تبدیل کرده بود - آیا به معنای تصادم نبود؟ بمباران روستاهای ایران به وسیلهی هواپیماهای عراق در فروردین سال 1358 و در زمان دولت مهندس بازرگان، آیا به معنای بهبود مناسبات میان 2 کشور بود؟ اگر امکان مصالحه وجود داشت چرا نتیجهی مذاکرات وزیر خارجهی دولت موقت، دکتر ابراهیم یزدی، با صدام حسین در هاوانا و در شهریور سال 1358 به هیچ نتیجهی قابل ملاحظهای منجر نشد؟ بنابر اخبار و گزارشهایی که امریکاییها از اهداف و تحرکات نظامی عراق به دست آورده بودند در اوایل آبان سال 1358 و قبل از تصرف سفارت امریکا، رئیس سازمان اطلاعاتی سیا در ایران طی ملاقاتی با وزیر خارجهی دولت موقت از احتمال حملهی نظامی عراق به ایران سخن گفت. [175] آیا تلاش عراق در این مقطع و انتقال خبر آن به ایران از سوی امریکاییها معرف این مفهوم نیست
[ صفحه 79]
که عراق فارغ از مواضع ایران و تحولات داخلی در اندیشهی جنگ و در حال تأمین تمهیدات لازم برای این اقدام بود؟ با این توضیحات و مخدوش شدن نسبت میان مواضع ایران با اقدامات نظامی عراق و تصمیمگیری این کشور برای جنگ، آیا نظریهی فولر همچنان قابل اعتماد است؟
خالد بن سلطان (سعودی)
شاهزاده خالد بن سلطان کتابی را تحت عنوان جنگجوی صحرا به رشته تحریر درآورده است که خبرگزاری جمهوری اسلامی در خرداد سال 1374 به نقل از خبرگزاری ملی عراق در بولتن خبرهای عراق شماره 283، 17 / 5 / 1374، ص 14 - 12 بخشی از آن را ترجمه کرده است که در این بررسی از آن استفاده شده است.
بنسلطان علل تیرگی روابط ایران و عربستان را در چارچوب سیاستهای ایران با تبلیغات خصمانه علیه فهد توجیه میکند و معتقد است نظام جدید اسلامی ایران سعی کرد تا موقعیت عربستان سعودی را در جهان اسلام مخدوش و نقش آل سعود را به عنوان خادم الحرمین تضعیف کند. [176] وی گفته است که خطر تهدید ایران بر ضد عربستان با آغاز جنگ ایران و عراق تشدید شد. نگرانی از گسترش جنگ سبب شد تا فهد تلاش خود را برای مذاکرهی ایران و عراق متمرکز کند؛ ولی ایران به پیروزی خود در جنگ مطمئن بود و درخواستهای ملک فهد را رد کرد. [177] وی دربارهی میزان تهدید ایران برای عربستان در طول جنگ نوشته است که مقامات عربستان سعودی بعد از مطالعهی تواناییهای ایران به این نتیجه رسیده بودند که حملهی ایران برضد عربستان سعودی بعید به نظر میرسید؛ زیرا ایران برای این کار باید از خاک کویت یا عراق میگذشت. در حالی که ایران فاقد توانایی لجستیکی لازم بود. به علاوه بعید به نظر میرسید که ایران با توجه به درگیری خود با عراق جبههی جدیدی را بگشاید. [178] وی سپس به تمهیدات عربستان برای مقابله با
[ صفحه 80]
تهدیدات احتمالی ایران از طریق هوا، دریا و موشک، یا سیاست بازدارندگی و خرید موشک از چین اشاره کرده است.
نظریات بنسلطان از این جهت حائز اهمیت است که تا اندازهی زیادی دیدگاه کشورهای حاشیهی خلیج فارس را آشکار میسازد. در عین حال، چون کتاب او پس از استقرار نیروهای امریکا در عربستان برای آزادسازی کویت در عملیات طوفان صحرا نوشته شده است به نظر میرسد ملاحظاتی برای تبیین دیدگاههای عربستان و توجیه رفتار این کشور در برابر ایران و حمایت از عراق، در نظر گرفته شده است. فارغ از این ملاحظهی کلی، تبیین خالد بن سلطان از مناقشات ایران و عربستان قبل از آغاز جنگ نقایص زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
تغییر مناسبات ایران و عربستان پس از انقلاب تنها متوجه ایران نیست. سعودیها بر اثر تغییرات حاصل از انقلاب در سطح منطقه، در جبههی امریکا و غرب علیه انقلاب ملت ایران قرار گرفتند. نگرانی سعودیها از تأثیر انقلاب در داخل عربستان درواقع بیش از آنکه متأثر از تلاشهای ایران باشد ریشه در مسائل داخلی عربستان داشت و اساسا ایران در آن زمان توان و سازماندهی مناسبی برای هدایت این نوع جریانات نداشت. مهمتر از همه، امام خمینی حمله به مسجدالحرام و تصرف بخشی از آن توسط سلفیها را قاطعانه محکوم کرد؛ ولی سانسور خبری نسبت به ایران و ترویج تصور قالبی مبنی بر ظهور انقلاب اسلامی، به عنوان تهدید کشورهای منطقه، مانع از گسترش این خبر در افکار عمومی منطقه و جهان شد. آیا این موضعگیری امام نشانهی عدم مداخلهی سیاست انقلابی ایران در امور کشورهای دیگر نبود؟
توضیح بنسلطان از تهدید ایران، بیشتر متوجه سلب مشروعیت عربستان سعودی به عنوان خادم الحرمین در جهان اسلام است. با فرض صحت تلاش ایران در این زمینه باید دانست که این اقدامات اساسا پس از حادثهی
[ صفحه 81]
حج خونین در سال 1366 انجام شد که پلیس سعودی، به حجاج ایرانی اعم از زن و مرد و جوان و سالخورده حمله کرد و گروهی از آنها مجروح یا شهید شدند. علاوه بر این، آیا این اقدامات ایران میتواند تلاشها و حمایتهای وسیع عربستان از عراق را توجیه کند؟ در این کتاب بنسلطان تصریح کرده است که ایران توانایی تهدید عربستان را نداشت و سیاست عربستان، مبنی بر بازدارندگی، برای مقابله با تهدیدات احتمالی ایران پیشبینی شده بود. بر این اساس، چه منطقی میتواند سیاستهای عربستان در حمایت از عراق را توجیه کند؟ (به ویژه اینکه تجاوز عراق به کویت و اشغال آن و حملاتی که علیه خاک عربستان انجام داد نشان داد سعودیها در ارزیابی حوادث و روندهای جاری در منطقه تا چه اندازه در تحلیل و محاسبات خود دچار اشتباه شدهاند).
عبدالحلیم ابوغزاله
ابوغزاله وزیر دفاع مصر در دوران جنگ ایران و عراق بود که دیدگاههای خود را در کتاب جنگ عراق و ایران منتشر ساخته است. این کتاب که به وسیله مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران ترجمه و در سال 1380 منتشر شده است، یک مقدمه و 12 فصل دارد که عبارتند از: مواضع جهانی قبل از جنگ، ریشههای اختلاف بین عراق و ایران، عوامل مؤثر بر سیر جنگ، وضعیت صحنه عملیات، اهداف سیاسی - نظامی عراق، جنگ در سالهای 1980 تا 1982، ادامه حملات ایران در اوایل سال 1983، جنگ فرسایشی، آخرین حمله 1987 - 1986، ادامه جنگ فرسایشی، هجوم عراق و دخالت غرب، درسهایی از جنگ.
ابوغزاله وزیر دفاع مصر با تدوین کتاب جنگ عراق و ایران دیدگاهی عربی درباره جنگ ایران و عراق ارائه داده است. وی در مقدمه کتاب هدف اصلی خود را ارائه «تصویری از جنگ» برای خوانندگان عرب زبان ذکر کرده و نوشته است: «کوشیدهام مواضع بینالمللی و منطقهای پیش از جنگ و نیز
[ صفحه 82]
عوامل شکلگیری این درگیری را روشن سازم و مسیر حوادث را تا آنجا که جمعآوری اطلاعات از منابع مختلف برای من امکانپذیر بوده به اختصار بیان کنم.» ابوغزاله در کتاب خود از جنگ ایران و عراق به عنوان جنگ میان «دو دولت مسلمان و همسایه و رقیب» نام میبرد و این جنگ طولانی را، که بیشتر جنگ زمینی بود، «جنگ نیابتی» مینامند که در نهایت در حالت «نه جنگ و نه صلح» متوقف شد.
ابوغزاله معتقد است جنگ ایران و عراق از لحاظ استراتژیک یکی از مهمترین برخوردهای نظامی عصر حاضر است و خلاف سایر برخوردهای نظامی در جهان سوم، این جنگ تقریبا منافع همه کشورهای جهان را بدون استثنا تهدید کرد و تأثیر مستقیم بر آن گذاشت. به همین دلیل، جنگ از همان ابتدا جنبه بینالمللی منحصر به فرد و گستردهای داشت. وی در مورد تأثیر جنگ بر معادلات منطقهای، بر این نظر است که اسرائیل از ایران حمایت کرد؛ زیرا تضعیف عراق به عنوان یک کشور عربی، عراق را از محاسبات عربی اسرائیل خارج ساخت!
وی نظر کردزمن را در مورد جنگ، به عنوان جنگ «نظام لائیک عراق با نظام اسلامی» ایران نقد کرد و به عنوان یک خطای بزرگ نام برد و نوشته است: «جنگ بین «عرب و فارس» بود که ریشه تاریخی آن به صدها سال قبل بازمیگردد.» وی در فصل دوم کتاب مینویسد: «تاریخ نشان میدهد که جنگ ایران و عراق ادامه همان درگیری فارس و عرب است که از سال 606 قبل از میلاد مسیح آغاز شد و تا امروز ادامه دارد.» وی مناسبات ایران و عراق را در دوره عثمانی و در دوره معاصر در همین چارچوب دستهبندی کرده است.
ابوغزاله بر این نظر است که با امضای قرارداد 1975 الجزایر نه تنها از دشمنیها کاسته نشد بلکه با پیروزی انقلاب در ایران و سرنگونی شاه بر
[ صفحه 83]
تنشها افزوده شد. در حالی که وی سعی دارد جنگ را در چارچوب فارس و عرب تفسیر کند، شروع جنگ را در چارچوب مفاهیم تحلیلگران غربی، که بیشتر حاوی دیدگاه قدرتهای بزرگ است، تحلیل میکند. وی به تأثیر انقلاب در تغییر توازن منطقهای پرداخته است و حرکت عراق را در استفاده از «فرصتی مناسب و تکرار ناشدنی برای بازیابی نقش ژاندارمی منطقهی خلیج فارس بعد از سقوط شاه» ذکر میکند و مینویسد: «همه این اقدامات نشان میدهد صدام حسین از هنگام سقوط شاه و پیروزی انقلاب در ایران در اوایل سال 1979 خود را آماده حمله به ایران میکرده است.»
نویسنده پس از توضیح وضعیت نامساعد داخلی و نظامی ایران و تأثیر آن در تصمیمگیری عراق برای حمله به ایران به نگرانی دولتهای خلیج فارس و «احتمال صدور انقلاب به این کشورها» پرداخته است و همین مسئله را عامل «پشتیبانی مالی بیحد و حصر کشورهای عربی از صدام حسین» میداند.
ابوغزاله در پایان، برای توضیح علت شروع جنگ مینویسد: «از همه این عوامل میتوان نتیجه گرفت که تشکیلات نظامی ایران هنگام شروع جنگ بسیار ضعیف بوده و من اعتقاد دارم که همین ضعف، صدام را به جنگ علیه ایران ترغیب کرد، تلاشی که به ناکامی انجامید.»
تحلیل ابوغزاله از جنگ ایران و عراق، به ویژه عوامل مؤثر بر شروع جنگ به دلیل تأثیرپذیری از ملاحظات مختلف، انسجام ندارد و بیشتر از آنکه حاوی یک دیدگاه عربی و منطقهای باشد، اساسا از دیدگاه بینالمللی و مفهومبندی نظریهپردازان و تحلیلگران غربی از جنگ، تأثیر پذیرفته است. در مجموع کاستیهای موجود، همراه با تناقضات و تأثیرپذیری از منابع غربی امکان استناد به کتاب ابوغزاله را به عنوان دیدگاه یک صاحبنظر نظامی در سطح استراتژیک و منطقهای، کاهش داده است.
[ صفحه 84]
وفیق سامرایی
سرلشکر وفیق سامرایی از افسران ارتش عراق است که در سابق مسئول میز ایران در سرویس اطلاعاتی عراق بوده است. نام برده بعدها از عراق متواری شد و هم اکنون به عنوان عضوی از گروه اپوزیسیون عراق در انگلیس استقرار یافته است و با امریکا و انگلیس همکاری میکند. انتشار کتاب ویرانی دروازه شرقی و چند مصاحبه، بخشی از اطلاعات و دیدگاههای نامبرده را نشان میدهد که در این بررسی لحاظ شده است.
سنگ بنای جنگ در باور وفیق سامرایی توافقنامهی الجزایر است که در سال 1975 منعقد شد و به موجب آن صدام حسین از نیمی از شط العرب چشمپوشی کرد و با این کار مرتکب اشتباه بزرگی شد.» [179] نویسنده، در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» نوشته است که با وقوع انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم شاه تحولاتی صورت گرفت که بخشی از آن چنین است:
- موازنهی قوا و همچنین موازنهی منافع و مصالح ایران و کشورهای جهان تغییر کرد.
- تغییرات ریشهای در روابط و ارتباطات خارجی ایران و تحول شدید در نگرش به اسرائیل، سادات و غرب به ویژه امریکا، به وجود آمد.
- نقش ایران در مقام ژاندارم منطقه پایان یافت.
- روند تدریجی دینزدایی (لائیسم) در ایران به صورت دفعی پایان یافت.
- اولین حکومتی که نقش مذهب جعفری اثنی عشری را در عصر نوین ایفا نمود، ظهور کرد.
- روش انقلابی جدیدی از طریق اجرای قاطعانهی (احکام) اسلام شیعی و ادغام سیاست در دین، ظهور پیدا کرد. [180] .
سامرایی سپس نتیجهگیری کرده است که به علت ماهیت رژیم مستقر در عراق ما ناگهان به خاطر دیکتاتوری و خودکامگی موجود در کشورمان، بدون حسابگری و تحلیلی منطقی، خود را در خط تماس و برخورد مستقیم
[ صفحه 85]
با این حرکت جدید قرار دادیم. [181] به همین دلیل عراقیها تصور میکردند اگر تشنجات و بحران حاکم بر روابط عراق و رژیم انقلابی ایران به داخل ایران هدایت نشود این بحران به داخل عراق سرایت خواهد کرد. رژیم عراق به این نتیجه رسیده بود که فرصت طلایی لازم برای رهایی از نفوذ ایران در عراق و زمینههای لازم برای ابطال معاهدهی 1975 الجزایر و برگشت حاکمیت و سلطهی کامل بر اروندرود، بر مبنای معاهدهی 1937 و تعدیل خط مرزی و پشتیبانی از عربهای اهواز به منظور شروع یک انقلاب و رهایی از تابعیت ایران و برانگیختن آتش فتنههای قومی در بلوچستان و کردستان و آذربایجان، به منظور سرنگونی رژیم جدید ایران و از هم پاشیدن دولت آن فراهم شده است. این فرصت تاریخی برای صدام، قدم برداشتن در راهی بود که او را به رهبری کل منطقه سوق میداد. [182] .
سامرایی دربارهی اهداف عراق صریحا نوشته است که صدام قصد داشت آنچه را در معاهدهی 1975 الجزایر بخشیده بود (به ویژه نیمی از اروندرود) بازپس ستاند و رژیم جدید ایران را سرنگون کند و یکپارچگی کشور ایران را متلاشی سازد. [183] .
وفیق سامرایی دربارهی امکان جلوگیری از وقوع جنگ، بر این نظر است که صدام اساسا در محاسبات خود اشتباه کرده بود [184] و باید برای حل مشکلات میان 2 کشور به دولت جدید ایران وقت کافی داده میشد تا مواضعش بررسی شود. [185] در این مدت، رژیم عراق میتوانست با اصلاحات مردمی، جبههی داخلی را تقویت کند و ضمن تحکیم اقدامات امنیتی، جنگی اطلاعاتی علیه ایران راه اندازد و این کشور را وادار به بازپسدهی اروندرود کند و به این ترتیب از بروز جنگ جلوگیری نماید. [186] سامرایی، با تعیین برخی از شاخصهها به عنوان عوامل اساسی برای استفاده از ابزار نظامی، تصمیمگیری عراق را برای حمله به ایران مورد انتقاد قرار میدهد. این عوامل به شرح زیر هستند:
[ صفحه 86]
1 - وجود تهدید جدی طوری که امنیت کشور را در معرض خطر قرار دهد.
2 - توجه به جنبههای حقوقی و سیاسی به منظور پرهیز از پیامدهای خطرناک بینالمللی.
3 - عادلانه بودن قضیه مورد ادعا، یعنی اینکه جایگزینهای دیگری برای تحقق حقوق مشروع مورد نظر وجود نداشته باشد.
4 - خودداری از زیادهروی در به کارگیری زور و برقراری تعادل بین احتمالات مختلف و میزان سود و زیان.
5 - کسب اطمینان قطعی از فراهم بودن قدرت رزمی، مالی و سیاسی به منظور تحقق پیروزی.
6 - مراعات جنبههای تاریخی و روانی به گونهای که اجازهی برانگیختگی کینهورزیها و دشمنیهای بلند مدت را ندهد.
7 - اطمینان از بازتابهای مثبت به کارگیری زور در جبههی داخلی، به ویژه با توجه به وضعیت پیچیدهی داخل عراق.
8 - تصمیمگیری برای آغاز جنگ باید توسط مردم صورت گیرد، زیرا این قضیه با سرنوشت و آینده آنان و نسلهای آینده ارتباط دارد. [187] .
وفیق سامرایی، جنگ ایران و عراق را از موضع فردی نظامی، که هم اکنون به عنوان نیروی اپوزیسیون به فعالیت مشغول است، نقد کرده است. به همین دلیل ملاحظات سیاسی ناظر بر سوابق او و تلاش برای آینده بر دیدگاهش کاملا حاکم است.
افرایم کارش
افرایم کارش، یهودی، و از محققان و تحلیلگران امور نظامی و استراتژیک است که جنگ ایران و عراق را در مقالات و کتب متعددی بررسی کرده است که در این بررسی به برخی از منابعی که از نویسنده در اختیار بوده است استناد میشود.
[ صفحه 87]
علل آغاز جنگ از نظر «کارش» این است که این جنگ نه ناسیونالیستی و قوممدارانه در تداوم خصومتهای تاریخی اعراب و ایرانیان، بلکه بخشی از مبارزهای ایدئولوژیک محسوب میشود که متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد. وی انقلاب ایران را با انقلاب فرانسه و روسیه تشبیه میکند و معتقد است ایران آرمانهایی تجدیدنظر طلبانه و مخالف وضع موجود داشت و از سوی دیگر ساختار دفاعی - نظامیش نیز، به هم ریخته بود و اینها از عوامل اصلی جنگ بودهاند؛ [188] بدین ترتیب که از یک سو ایدئولوژی انقلاب اسلامی و شعارهای مخالف وضع موجود، به احساس تهدید درباره شیوع حرکتهای انقلابی در کشورهای محافظهکار منطقه و لزوم محدودسازی و مقابله با آن منجر شد و از سوی دیگر، با تضعیف بنیهی دفاعی ایران، زمینه برای فرصتطلبی عراق به رهبری صدام حسین در مقام قدرت منطقهای طالب سلطه در خلیج فارس مهیا شد و آن کشور را برانگیخت تا جنگی طولانی و همه جانبه به ایران آغاز کند. [189] افرایم کارش در جای دیگری، با اشاره به اینکه نباید تلاشهای عراق را برای تجزیه اراضی ایران نادیده گرفت، نوشته است که آنچه همگان پذیرفتهاند این است که جنگ ایران و عراق، نتیجهی مستقیم انقلاب ایران بود؛ هم برحسب تهدیدی که نسبت به عراق در برداشت و هم به دلیل فرصتی که دست داده بود. [190] .
افرایم کارش، در بررسی دیگری، دربارهی منطق تصمیمگیری عراق برای شروع جنگ براساس تغییر روابط استراتژیک با ایران از «بازی هدفدار مخلوط» به «بازی بیهدف صفر» نتیجه گرفته است که عراق دیگر نمیتوانست برتری ایران را، که در سال 1975 به رسمیت شناخته بود، تحمل کند؛ زیرا شناسایی این تفوق به حقیقتی محض، یعنی سقوط رژیم بعث، منجر میشد. در این اوضاع و احوال عراق ترجیح داد از برتری موقت
[ صفحه 88]
استراتژیک خود بهره جوید و ایران را در برابر واقعیتهای سخت قرار دهد. [191] به لحاظ نظامی انتخاب زمان حمله به ایران، با توجه به اینکه برای نخستین بار طی ده سال گذشته تعادل قوای نظامی به نفع عراق متمایل شده بود، بهترین انتخاب بود. [192] .
نظریهی افرایم کارش با تأکید بر نقش انقلاب اسلامی و تعیین ساز و کارهای آن بر وقوع جنگ، در مقایسه با سایر نظریات برجسته و تا اندازهای متفاوت است. در عین حال، نگرش نظامی - استراتژیک افرایم کارش سبب شده است عنصر تعادل قوا و تأثیرات تغییر آن را به خوبی ادراک کند. علاوه بر این، تأثیر دیدگاه اسرائیل بر نگرش کارش نسبت به ایران و عراق در مقام 2 قدرت منطقهای و تهدیدکنندهی اسرائیل سبب شده است علاوه بر تأکید بر چارچوب نظری رقابت ایدئولوژیک و رقابت برای برتری در منطقه، ایران و عراق را به صورت یکسان عامل مؤثر در وقوع جنگ قلمداد کند. به این ترتیب منطق حاکم بر تفکر کارش در تعیین انقلاب اسلامی و تأثیرات تغییر تعادل قوا در تصمیمگیری عراق برای تجاوز به ایران، عناصر محوری در نظریه علل وقوع جنگ کارش است.
والتر اس. جونز
جونز نظریهپرداز روابط بینالملل است که چارچوبهای نظری و تحلیلی خود را از روابط بینالمللی در کتاب منطق روابط بینالملل، ترجمه داوود حیدری، منعکس کرده است.
فرض اصلی جونز در توجه به جنگ ایران و عراق و بررسی علل جنگ در چارچوب نظریهی توازن قوا و پیچیدگی اوضاع خاورمیانه است که سبب شده است ناپایدارترین و در عین حال حساسترین منطقهی جهان محسوب شود. [193] دلایل این وضعیت، از نظر جونز، وجود چندین موازنهی فرعی، تغییر مداوم مناسبات طرفهای موجود در منطقه، و تغییر نقش قدرتهای بزرگ است.
[ صفحه 89]
وی علت بیثباتی منطقه را در مناقشات تاریخی و ریشهدار در منطقه، تأثیر خشونتهای داخلی بر ثبات منطقهای و مهمتر از آن نقش دولتهای محلی در اجرای طرحهای قدرتهای بزرگ ذکر میکند. [194] .
جونز، در بررسی خود با توجه به ادراکی که از منطقهی خاورمیانه دارد معتقد است سقوط شاه و به روی کار آمدن آیتالله خمینی و حکومتی مذهبی در ایران به دگرگونی شالودهی مناسبات منطقهای و پیوندهای منطقه با قدرتهای بزرگ نظام و اقتصادی جهان منجر شد. [195] .
درواقع جونز به سقوط شاه، به عنوان علت تغییر موازنه و پیامد این رخداد و تحول مهم در تغییر مناسبات منطقهای و منطقه با قدرتهای بزرگ اشاره کرده و سپس به این نتیجه رسیده است که بر اثر قطع کامل روابط ایران و عراق در پی به قدرت رسیدن آیتالله خمینی، که با گروگانگیری امریکاییها برای بیش از یک سال به اوج خود رسید، واشنگتن به طور پنهانی برای پیروزی عراق به تکاپو افتاد و شوروی نیز، با مهار یکی از جبهههای خود در افغانستان و مرزهای جنوبی، برای جلوگیری از رخنهی انقلاب ایران به افغانستان، که خواهان وحدتی مذهبی بود، به پیروزی عراق تمایل نشان داد. [196] .
گرچه جونز دربارهی علل وقوع جنگ صریحا دیدگاههای خود را بیان نکرده است؛ بر پایه توضیحی که از پیروزی انقلاب و سقوط شاه و تأثیرات آن بر تغییر مناسبات منطقهای و تغییر سیاست قدرتهای بزرگ ارائه کرده در واقع دلیل حمایت امریکا و شوروی از عراق و تلاش برای پیروزی عراق را توضیح داده است. نظریهی جونز نیز ناظر بر تغییر موازنهی منطقهای بر اثر انقلاب و تأثیر آن بر تمهیدات عراق برای جنگ و مساعدت امریکا و شوروی برای پیروزی عراق است.
[ صفحه 90]
ژوهانس ریسنر
ریسنر مقاله خود را در کنفرانس بینالمللی تجاوز و دفاع که در سال 1367 در تهران برگزار شد، ارائه کرد.
نگرش جهان غرب به منطقهی مهم خلیج فارس، به دلیل وجود نفت و تأثیر حیاتی آن در سرنوشت کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، سبب شده است به ثبات در منطقه برای حفظ وضع موجود اهتمام شود و در نتیجه وقوع انقلابی (دینی و مردمی) در این منطقه نامقبولترین واقعه در منطقه تلقی شود. [197] به همین دلیل، به طور کلی در غرب، ایدئولوژی جنگی عراق هیچ گاه، دلیلی برای اعمال بیمنطق و جنونآمیز آن کشور در جنگ درنظر گرفته نشد. با این توضیحات، اگرچه ایران آغازگر جنگ نبود انقلاب آن به از همپاشیدگی قطعی در منطقه انجامید که بسیاری خواستار ادامهی آن نبودند. بنابراین، احساس عمومی بر این است که ایران ممکن است تقصیری در شروع جنگ نداشته باشد؛ اما به طور کلی در ایجاد نابسامانیها مقصر است. [198] ریسنر در توضیح باور جهان غرب نسبت به جنگ و ادامهی آن بر پایهی نگرش به منطقهی خلیج فارس و اهمیت نفت نوشته است:
«درک کلی غرب از مسئله تجاوز و دفاع نیست؛ بلکه در باور عمومی غرب باید دید که چه کسی مسئول وضعیتی است که به جنگ منجر شد. این مسئله، که چه کسی در عمل به جنگ مبادرت ورزید، در افکار عمومی غرب چه بخواهید و چه نخواهید در درجهی دوم اهمیت است.» [199] .
با این توضیح، دربارهی نحوهی نگرش جهان غرب به جنگ و ریشههای آن، میتوان چین نتیجه گرفت که تفسیر جنگ در چارچوب انقلاب از 2 منظر انجام میشود: نخست، تأثیر انقلاب در تغییر وضعیت و برهم زدن موازنهی قوا و تلاش عراق برای بهرهبرداری از آن و دیگری، نفس انقلاب و تغییر در وضع
[ صفحه 91]
موجود که منافع غرب را به مخاطره افکند. بنابراین، ایران به دلیل اقدام به انقلاب، در افکار عمومی جهان غرب محکوم است! و اساسا جهان غرب به وضعیتی که به جنگ منجر شد توجه دارد و نه اینکه چه کسی جنگ را آغاز کرد. به همین دلیل، مفهوم تجاوز و دفاع هیچ گاه در نزد آنها مطرح نمیشود؛ زیرا از منظر دیگری به جنگ میاندیشند. نگرش جهان غرب به جنگ و ادامهی آن، منطق رفتار این کشورها را در برابر تجاوز عراق به ایران و حمایت از عراق را نیز، در برابر ایران روشن میسازد. ریسنر نوشته است که هر آنچه در خلیج فارس انجام گرفته تنها برای جلوگیری از گسترش جنگ نبوده؛ بلکه به منظور محدود کردن انقلاب نیز بوده است؛ [200] لذا جای شگفتی نیست که سرمقالهی یکی از نشریات غربی، یک هفته پس از اعلام قبول قطعنامهی 598 در ایران «رام شدن انقلاب اسلامی» نام داشت. اگرچه نمیتوان این مقاله را نظر کلی غرب تلقی کرد؛ ولی برداشت نسبتا رایج غرب را نشان میدهد. در غرب این امید وجود دارد که با قبول قطعنامه، فرصتی ایجاد خواهد شد تا زنجیرهی اتصال روابط منطقه به الگوی سنتی خود بازگردد و انقلاب فقط دربر گیرندهی سقوط شاه باشد. [201] .
عباس کلیدر
نویسنده دیدگاههای خود را در کتاب جنگهای صدام شامل جنگ با ایران و کویت به رشتهی تحریر درآورده است.
کلیدر، در نظریهی خود برای توضیح علل وقوع جنگ ایران و عراق، به خروج اجباری امام خمینی از نجف و خشم شیعیان نظر داشته است و سپس، با اشاره به برداشت امام از مسئلهی اقتدار در اسلام، واکنش مردم نجف به رفتار عراق در برابر امام، بازگشت پرافتخار او به ایران و متعاقب آن سقوط شاه، نتیجهگیری کرده است که این مسائل معاصران عراقی امام خمینی را
[ صفحه 92]
برانگیخت تا الگوی وی را تعقیب و تکرار کنند [202] کلیدر جسارت حزب الدعوه، گسترش فعالیتهای حزب و سپس فتوای شهید آیتالله سید محمدباقر صدر را علیه عضویت در حزب بعث، همانند دستور آیتالله سید محسن حکیم علیه کمونیستها، منشأ واکنش صدام ارزیابی کرده و نتیجه گرفته است که صدام دیگر نمیتوانست صدر یا حزبالدعوه را تحمل کند؛ لذا بایستی برعلیه آنان مبارزه میکرد. [203] .
پس از سوء قصد به جان طارق عزیز در آوریل سال 1980، و دستگیری آیتالله سید محمدباقر صدر و طرفدارانش و اخراج 100 هزار شیعهی عراقی و مصادرهی اموال آنان، سرانجام مشخص شد که اختلافات ایران و عراق به صورت تصاعدی پیش خواهد رفت و جنگ اجتناب ناپذیر خواهد بود. [204] .
در مقایسه با سایر نظریهها، کلیدر سخن جدیدی طرح نکرده است؛ بلکه به نوعی ساز و کارهای تشدید اختلافات ایران و عراق را بر پایهی نظری الگوی انقلاب اسلامی برای شیعیان عراق و نگرانی عراق را از تهدید حاصل از انقلاب برای رژیم بعث توجیه کرده است. این توضیحات، به ویژه استناد به طرح ترور طارق عزیز، درواقع دلایلی است که با استناد به آن عراقیها تجاوز به ایران را توجیه میکنند. در عین حال، کلیدر در ادامهی توضیحات خود به انگیزههای دیگری در زمینهی شروع جنگ اشاره کرده است که پیشتر، تأثیر آنها را بر وقوع جنگ نادیده گرفته بود. وی نوشته است که برداشت صدام از موقعیت خود و موفقیتی که در زمینهی ایجاد هویت مشترک ملی عراق به دست آورده بود با شروع جنگ تقویت شد. [205] .
اگر توضیح قبلی کلیدر ناظر بر این است که عراق نسبت به انقلاب و تأثیرات آن در عراق احساس نگرانی میکرده است؛ آیا تأکید بر برداشت صدام از موقعیت خود یا موفقیت در ایجاد هویت مشترک بدین معنا نیست که تمامی آنچه عراقیها بیان کردند و برخی از محققان، از جمله عباس
[ صفحه 93]
کلیدر به آنها استناد کردهاند بیشتر بهانه و دستاویزی برای حمله به ایران بوده است؟
کلیدر پس از توضیح علل وقوع جنگ عراق با ایران بر مبنای تهدید انقلاب ایران برای عراق، در تبیین تجاوز عراق به کویت به مفهوم جدیدی مبنی بر قدرت عراق در مقابله با انقلاب ایران اشاره کرده و نوشته است که صدام انتظار داشت که جهان عرب از او نه تنها به عنوان قهرمان تقدیر کند؛ بلکه او را ناجی خود تلقی کند. چرا که جنگ برای مهار ایران و تهدیدات اسلامی ناشی از آن انجام گرفت. جنگ، تا آنجا که به وی (صدام) ارتباط مییافت برای دفاع از آنان (اعراب) انجام گرفت. حمایتها و پشتیبانیهای مادی و معنویی که در طی جنگ از اروپا و امریکا دریافت میکرد او را متقاعد ساخته بود که غرب نیز بدهکار اوست. [206] .
بر پایهی توضیحات کلیدر، در زمینهی تصمیمگیری عراق برای حمله به کویت دلیل اصلی در وقوع جنگ ایران و عراق، مقابلهی عراق با انقلاب اسلامی و مهار آن بود که کل کشورهای منطقه و جهان بر آن اتفاقنظر داشتند و به همین دلیل هم، از عراق حمایت کردند؛ بنابراین، نمیتوان تصمیمگیری عراق برای حمله به ایران را در چارچوب تهدید انقلاب اسلامی آن برای عراق تبیین کرد؛ زیرا چنان که کلیدر تلویحا اشاره کرده است و بعدها عراقیها نیز بر آن تأکید داشتهاند امکان وقوع انقلاب در عراق بسیار ضعیف بود و عراق نیز، قدرت امنیتی - سیاسی لازم را برای کنترل اوضاع داشت. به همین دلیل عراق توانست مأموریت مقابله و مهار انقلاب را به نیابت از کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی برعهده گیرد. در غیر این صورت یک عراق ضعیف و آسیبپذیر آیا هرگز میتوانست چنین مأموریتی را انجام دهد؟
[ صفحه 94]
پروفسور امیت اوزداغ
اوزداغ، رئیس مرکز مطالعات استراتژیک اوراسیا در ترکیه است که دیدگاههای خود را طی خطابهای در دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی بیان کرد.
دیدگاههای اوزداغ در زمینهی انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق در چارچوب پاسخ به این پرسش بیان شده است که چرا در خاورمیانه تنشهای گذرا و موقت به تخاصم تبدیل میشوند. [207] اوزداغ در پاسخ گفته است که تاریخ نظامی منطقه، مشحون از سیستمهای دیرپای تاریخی، فرهنگی و سیاسی است که استفاده از نیروی نظامی را در حل مسائل سیاسی موجه جلوه میدهد. آشکار است که این منطقه مملو از کشاکشهای فرهنگی میان ملل و کشورهای آن است که همیشه نیز ادامه داشته است. اختلافنظرهای سیاسی، مذهبی، قومی و نژادی در اغلب اوقات ریشهی اختلافات و رقابتها بودهاند. [208] درواقع، اوزداغ معتقد است که زمینههای موجود در منطقه از یک طرف اختلافات را بر پایهی ریشههای تاریخی و در چارچوب مسائل مذهبی و قومی نهادینه کرده است و از سوی دیگر، استفاده از ابزارهای نظامی را برای حل آن موجه نشان داده است.
اوزداغ، پس از بیان چارچوب تئوریک از تحولات منطقه و علل تبدیل مناقشات به مخاصمات نظامی، اظهار داشته است که اگر به طور کلی به منطقه نگریسته شود؛ مشخص میشود که انقلاب اسلامی ایران و جنگ ایران و عراق تعادل قوا را در خاورمیانه بر هم زد. [209] وی با وجود اعتقاد به تأثیر انقلاب در تغییر تعادل قوا در خاورمیانه و وقوع جنگ در پی آن، بر این نظر است که اعادهی نظم پیشین و حل و فصل اختلافات برآمده از وقوع انقلاب، الزاما نباید به راه حل نظامی و وقوع جنگ منجر میشد. به علاوه، جنگ نه تنها معضل ایران و عراق را حل نکرد بلکه موازنهی قدرت نیز برقرار نشد و
[ صفحه 95]
برخورداری عراق از تسلیحات فراوان زمینهی اشغال کویت را فراهم کرد. [210] .
تفاوت دیدگاه اوزداغ با سایر نظریهپردازان جنگ ایران و عراق، متأثر از چارچوب تئوریک وی در بررسی تحولات منطقه و تاریخ نظامی آن است؛ اوزداغ نیز بر این واقعیت تأکید داشته است که با انقلاب اسلامی تعادل قوا بر هم خورد. با این تفاوت که وی معتقد نیست راهحل آن جنگ بوده است زیرا جنگ نه تنها این معضل و اختلافات ایران و عراق را حل نکرد؛ بلکه زمینهی جنگ دیگری را با حملهی عراق به کویت، فراهم ساخت.
مارتین کرامر
مارتین کرامر، پروژهی بنیادگرایی را در دانشگاه شیکاگو بررسی و بخشی از نتایج تحقیقات خود را به صورت کتاب منتشر کرده است. با اینکه وی از منظر فکری و نظری و نه سیاسی به موضوع علل وقوع جنگ پرداخته است در نتیجهگیری همان نظراتی را طرح میکند که سایر تحلیلگران مطرح کردهاند.
نظریهی مارتین کرامر در زمینهی علت وقوع جنگ، در چارچوب بررسی موضوع بنیادگرایی و انقلاب اسلامی ایران و براساس این فرض است که انگیزهی اصلی عراق و منطقه، مقابله با انقلاب ایران بوده است. او نوشته است که کشورهایی نظیر عراق و دولتهای عربی خلیج فارس، که به شعلههای برافروخته انقلاب اسلامی نزدیکتر بودند، از اراده و امکانات لازم برای فرونشانی شعلهی انقلابهای محلی، در همدلی با انقلاب ایران، برخوردار بودند. عراق نیز جنگ خود علیه ایران را با همین انگیزه آغاز کرد. [211] .
در میان نظریههای موجود، مارتین کرامر با صراحت بیشتری بر انگیزهی عراق با هدف مقابله با انقلاب اسلامی ایران تأکید کرده است و توافق منطقهای را نیز متأثر از نگرانی نسبت به توسعهی انقلاب اسلامی ذکر کرده است. این نظریه، احتمالا حاصل بررسیهای کرامر است که اختصاص به
[ صفحه 96]
مسئلهی بنیادگرایی و واکنش و بازتابهای آن، از جمله وقوع جنگ عراق علیه ایران، داشته است؛ به عبارت دیگر، اگر کرامر از مسیر دیگری به علت وقوع جنگ میپرداخت احتمالا همچون دیگر محققان و نظریهپردازان به این صراحت برانگیزهی عراق تأکید نمیکرد و از بیان آن طفره میرفت.
احمد الموصللی
دکتر احمد الموصللی، استاد دانشگاه امریکایی در بیروت، موضوع اصولگرایی اسلام و نظام بینالمللی را بررسی کرده و روزنامهی کیهان کتاب وی را به چاپ رسانده است.
رویکرد الموصللی در بررسی علت وقوع جنگ ایران و عراق، همانند مارتین کرامر، با تکیه بر موضوع بنیادگرایی و انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته است؛ به همین دلیل، تشابه قابل توجهی در توضیحات وی با نظریهی مارتین کرامر مشاهده میشود. وی نوشته است که انقلاب اسلامی، به صورت انگیزهی سیاسی اصلی تاریخ معاصر، این امید را در جنبشهای اسلامی به وجود آورد که اسلام روزی جایگاه خود را بازخواهد یافت و بر جهان حاکم خواهد شد. از این رو جنگ با جمهوری اسلامی درواقع جنگ علیه امت اسلامی و آیندهی آن بوده است. [212] .
الموصللی بر این باور بود که با انقلاب اسلامی قدرت جدیدی ظهور کرد که آغاز شکلگیری هویت جدید بینالمللی با گسترش جنبشهای اسلامی بود؛ به همین دلیل غرب با تحمیل جنگ درصدد برآمد تا زمینههای پیدایش سیاسی حکومت اسلامی را از بین ببرد. [213] وی در توضیح علل برخورد غرب با انقلاب اسلامی و تحمیل جنگ به ایران، به نگرش غرب نسبت به دین اشاره کرده است و تحولات حاصل از انقلاب در داخل ایران و منطقه، و ضربهی استراتژیک امنیتی، اقتصادی و سیاسی بر منافع غرب و امریکا را عامل مؤثر در وقوع جنگ دانسته است. [214] وی اضافه کرده است که براساس راهبرد
[ صفحه 97]
ایالات متحده، صدام حسین با سرنگونی نظام اسلامی میبایست منافع امریکا را تأمین میکرد. چرا که، در صورت بیداری اسلامی، تحرک جدیدی در جهان اسلامی جریان مییافت که برای امریکا ناخوشایند بود. [215] .
اریک بوتل
اریک بوتل، از پژوهشگران انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران است. پایاننامه دکترای او دربارهی شهادت در ادبیات جنگ است که بخشی از آن به صورت مقاله در روزنامهی نوروز به چاپ رسیده است. مقالهی وی پیش از این تحت عنوان «به سوی قرائتی نو از شهادت از منظر انسانشناسی و جامعهشناسی» در نامهی پژوهش ویژهنامهی دفاع مقدس، سال سوم، شماره 9، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تابستان 1377 به چاپ رسیده است.
نظریهی اریک بوتل در بررسی ریشههای جنگ بیشتر رویکردی جامعهشناسانه دارد. او نوشته است که در تفسیر جنگ باید برای معیارهای انسانشناختی و جامعهشناختی جا بازکرد و جنگ هشت ساله را نمیتوان در چند عملیات نظامی و یک سلسله تلاش دیپلماتیک خلاصه کرد؛ زیرا این جنگ در پویایی اجتماعی و فرهنگی ریشه دارد [216] و بر همین اساس، اگر جنگ از لحاظ جامعهشناختی، ما را به عواملی ارجاع میدهد که ریشهی آنها را در دورهی آرامش پیش از جنگ باید جست ریشههای جنگ ایران و عراق را نیز باید در متن جامعهی رو به تحول پیش از انقلاب و در خلال انقلاب جستوجو کرد.
بوتل، فرض بنیادین خود را بر نظریهی گسیختگی پیوند اجتماعی، پیامد ظهور ناگهانی تجدد در جامعهی ایران دورهی شاهنشاهی و شکست واضح انقلاب سفید قرار داده است که صدها هزار روستایی ورشکسته را به شهرها کشانید و به واکنشی یکپارچه در جامعه انجامید. [217] او بر این نظر است که این جنگ در زمرهی نبردهای سنتی معروف به کلاسیک به شمار نمیآید؛ لذا نظریههای رایج را نقد کرده و نوشته است که این جنگ را نمیتوان به عوامل تاریخی، سوقالجیشی، سیاسی یا نظامی حاکی از قدرتطلبی دولت، حکومت، حزب،
[ صفحه 98]
رژیم یا گروهی از طرفین درگیر محدود کرد. این عوامل ممکن است نبردی را توجیه کنند؛ ولی برای دستیابی به کنه مطلب، یعنی پیامدها و بازتابهای آن کافی نیستند. [218] .
اریک بوتل، در بررسی خود منطق وقوع جنگ و ساز و کارهای آن را در متن تحولات جامعه ایران جستوجو کرده است و گرچه این موضوع را به اندازه کافی توضیح نداده است؛ توجه به نقش انقلاب و ریشهی دگرگونی در جامعهی ایران و اثر آن بر جنگ از ویژگیهای نظریه بوتل میباشد. علاوه بر این، وی نظریههای رایج را بیشتر توجیهکنندهی جنگ ذکر کرده است تا بیانکننده ریشهها و عوامل اصلی آن و مهمترین دلیل وی در نقد نظریههای موجود این است که این نظریهها حتی اگر وقوع جنگ را توضیح دهد، در بیان بازتاب و پیامدهای آن ناکارآمد هستند و به همین دلیل عمق و جامعیت لازم را ندارند.
ریچارد بولت
ریچارد بولت در مقام صاحبنظر به تهران دعوت شد و نظریات خود را در مقالهی «تجاوز از دیدگاه تاریخی» در کنفرانس بینالمللی تجاوز و دفاع در تهران در سال 1367 ارائه کرد.
رویکرد بولت در بررسی علت وقوع جنگ، در مقایسه با سایر نظریهپردازان، تا اندازهای متفاوت است؛ زیرا او در بررسی خود، به منطق مخالفت اروپا و غرب با انقلاب اسلامی توجه کرده است و به این مسئله اشاره کرده است که امریکا، شوروی و بسیاری از کشورهای اروپایی، انقلاب اسلامی را به علت موضع خصمانه ایدئولوژی سیاسی اروپا در برابر ایدئولوژی سیاسی نوین اسلام، خطرناک قلمداد کرده و بر ضرورت کنترل آن تأکید داشتهاند. وی تأکید کرده است که جمهوری اسلامی کماکان عنصر ناشناخته و تهدیدآمیز تلقی خواهد شد و این تصور بیش از آنکه ناشی از ویژگیهای جمهوری اسلامی باشد ناشی
[ صفحه 99]
از عدم تساهل سیاست اروپا در مقابل همهی ایدئولوژیهای سیاسی دیگری است که با ایدئولوژی آن تفاوت بنیادی دارد. [219] بولت، بر پایهی این تحلیل، معتقد است حتی اگر جنگی که با تجاوز عراق به ایران تحمیل شد، به پایان برسد تجاوز ایدئولوژیکی آرام علیه انقلاب اسلامی باقی خواهد ماند. [220] .
نظریهی ریچارد بولت، در توضیح منطق رویارویی غرب با انقلاب اسلامی، علاوه بر بیان علل وقوع جنگ بر پایهی مقابله با انقلاب و مهار و کنترل آن، میتواند علت حمایت بینالمللی از عراق در طول جنگ تحمیلی و تجهیز این کشور را روشن، و چشمانداز ادامهی فشار علیه ایران را با روشهای متفاوت نشان دهد.
پلیتر - جانسون
نظریهی استفان سی پلیتر و داگلاس وی جانسون، در کتاب درسهایی از جنگ ایران و عراق، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، توضیح داده شده است.
بررسی علل وقوع جنگ از نظر پلیتر و جانسون، به جای نظریهپردازی در زمینهی ریشهها و علل جنگ، به بررسی استراتژی ایران و عراق و درسهای آن اختصاص دارد به همین دلیل، بیشتر بر اهداف عراق و علل ناکامی این کشور تأکید شده است. بر این اساس او در پاسخ به این پرسش که چرا صدام جنگ را انتخاب کرد؟ آورده است که او مجبور به این کار بود؛ زیرا شیعیان عراق به پیروی از مردم ایران شورش میکردند و او میبایست شورش کردهای عراق را نیز کنترل میکرد و به همین دلیل در نهایت دست به حمله زد. [221] این توضیح، درواقع بر احساس تهدید عراق در برابر ایران صحه میگذارد. حال آنکه از منظر تغییر و تحولات جدید و ایجاد فرصت برای عراق نیز موضوع، قابل بررسی بوده است. [222] چنان که در جایی دیگر از همین مقاله برای بررسی
[ صفحه 100]
استراتژی عراق نوشته شده است که در عین حال اگر ادعای صدام حسین، مبنی بر تصرف مجدد شط العرب، پذیرفته شود رفتار او تا حدی قابل فهم خواهد بود. زیرا، از نظر او این عملیات عمدتا یک درگیری محدود بود تا جنگی واقعی. [223] بنابراین، در نظریهی پیتر و جانسون دامنهی جنگ در کنار اهداف عراق ارزیابی شده است، با این فرض که لغو قرارداد 1975 الجزایر و اعادهی حاکمیت عراق بر اروندرود هدف اصلی صدام از جنگ علیه ایران بوده است. با این توضیح، درواقع علل وقوع جنگ به جای تهدید، براساس فرصت برای عراق ارزیابی شده است.
ریچارد اسکوفیلد
اسکوفیلد به چارچوب نظری اختلافات مرزی در وقوع جنگ توجه دارد. وی دربارهی جنگ ایران و عراق در چارچوب تئوریک مناقشات مرزی نوشته است که درواقع، لغو یک جانبهی قرارداد الجزایر از سوی صدام حسین را میتوان پیشدرآمدی بر شروع جنگ درنظر گرفت. وی سپس اضافه کرده است که احتمالا عراق به این نتیجه (که به تدریج روشن شد نتیجه نادرستی بوده است) رسید که تحولات ناشی از انقلاب ایران، زمینه را برای اعادهی شط العرب به صاحب واقعیش فراهم ساخته است. [224] وی براساس همین تئوری و از منظر عراق نوشته شده است که وضعیت مرزی شط العرب و دغدغهی خاطر عراق برای دستیابی به جزایر وربه و بوبیان، در تصمیمگیریهای صدام حسین
[ صفحه 101]
برای حمله به ایران در پاییز سال 1980 و تصرف کویت در تابستان سال 1990 نقش بسیار مهمی داشته است. [225] چنان که روشن است اسکوفیلد تنها به علت جنگ براساس مناقشات مرزی و هدف عراق برای بهرهبرداری از فرصت برای لغو قرارداد 1975 الجزایر اشاره دارد.
جودیت میلر - لوری میلروی
نامبردگان کتاب صدام حسین و بحران خلیج فارس را به رشتهی تحریر درآوردهاند و در آن کتاب بیشتر به شخصیت و ماهیت صدام در تجاوز به ایران و سپس کویت تأکید دارند.
این نویسندگان ترکیبی از جاهطلبی و ترس را عامل تجاوز عراق به ایران دانستهاند؛ بدین معنا که جاهطلبی برای تبدیل عراق به قدرت برتر خلیج فارس و ترس، به دلیل هراس از شیعیان، منجر به تجاوز عراق به ایران شد. [226] آنها در کتاب صدام حسین و بحران خلیج فارس، به تفرقه و چند دستگی در ایران و جنگ تبلیغاتی میان تهران و بغداد اشاره کرده و نوشتهاند که همهی دولتهای عرب اطراف خلیج فارس از جانب ایران احساس خطر میکردند. صدام از این احساس خطر سیاسی و ایدئولوژیک از جانب ایران، برای پیریزی برتری عراق در منطقه سود جست. او پیشنهاد کرد نقش محافظ امیرنشینهای ضعیف عرب را برعهده بگیرد. [227] .
جودیت میلر و لوری میلروی بر این باور بودند که عامل تحریک عراق برای تجاوز به ایران، علاوه بر انگیزهها و اهداف عراق، نقش ژنرالها و سیاستمداران بود؛ زیرا آنها به صدام گفتند که ایران هدف آسانی است و ضربات سخت هوایی به هدفهای مشخص به همراه یک حملهی وسیع زرهی برای به زانو درآوردن ارتش ایران کافی خواهد بود و حتی ممکن است موجب فروپاشی حکومت انقلابی را نیز فراهم آورد و صدام این نظریه را پذیرفت. [228] آنها در کتابشان، به تأثیر تصرف سفارت امریکا در ایران، بر تشویق صدام و
[ صفحه 102]
نیز انتظار صدام برای دستیابی به پیروزی وسیع و برقآسا اشاره کردهاند؛ چنان که آژانسهای اطلاعاتی درجهی اول امریکا نیز همین عقیده را داشتند. [229] .
همچنین، دربارهی اهداف عراق آوردهاند که صدام در این ماجرا 3 هدف عمده را تعقیب میکرد که کوچکترین آنها ضمیمه کردن شمال شرقی شط العرب به عراق و بعد از آن تجزیهی نواحی عربنشین خوزستان از ایران و شاید شعلهور ساختن آتش قیام در میان اقوام غیر فارس ایرانی بود؛ اما هدف اصلی او سقوط حکومت تهران بود.
با اتمام بررسی بخشی از نظریات موجود دربارهی علل وقوع جنگ، در یک جمعبندی کلی به نظر میرسد نقطهی اشتراک تمامی نظریهها، تأکید بر انقلاب [230] و تغییر وضعیت پیامد آن به عنوان بستر اصلی وقوع جنگ و تحریک اختلافات مرزی در پی خلأ قدرت و تلاش عراق برای جبران آن و سایر عوامل بوده است. درواقع نقطهی کانون درگیری، همان وقوع، انقلاب اسلامی ارزیابی شده است. ظاهرا چارچوب مفهومی این نگرش متأثر از تعریف مفهوم انقلاب در تفکر لیبرالیستی به معنای ایجاد تغییر در وضع موجود است. حال اگر این انقلاب از ماهیت دینی برخوردار باشد با مفاهیم و مبانی تمدن کنونی غرب، که با آموزهی جدید پس از رنسانس شکل گرفته است، در تضاد خواهد بود؛ به همین دلیل مخالفت با انقلاب اسلامی و تعیین نقش و تأثیر انقلاب در وقوع جنگ نقطهی اشتراک نظریهپردازیهای آن است. از منظر بلوک شرق و شوروی، حتی اگر ایجاد تغییر در وضع موجود به زیان منافع
[ صفحه 103]
غرب و امریکا یک امتیاز ژئواستراتژیک ارزیابی میشد؛ از نظر ماهیت دینی، انقلاب اسلامی با آنها در تضاد کامل بود. با این توضیح، در پاسخ به پرسش علل آغاز جنگ آیا میتوان همچنان بر اجتناب ناپذیری، تأکید کرد؟ یا اینکه وقوع جنگ اجتنابپذیر بود؟